اریا جوناریا جون، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

تمام زندگی من

بدون عنوان

به نظرم عشق رنگش ابیه چون به ادم ارامش میده و ارامش رنگش سبزه چون جونه های زندگی رو بارور میکنه وجونه های زندگی همون بچه هان که به زندگی عشقو ارامش میدن 
15 آبان 1392

بدون عنوان

امروز14/8/92 منو تو وخاله با هم رفتیم بازار از دست تو شیطنت ها اصلا نتونستم خوب به مغازه ها دقت کنم چون همه حواسم به تو بود اصلا اروم نیستی ها هی میدویی منم مجبورم دنبالت بدوام تازه دوست نداری راه بری همش میگی بغلم کن تو مغازه هام که میری مدام اینور وانور میری خلاصه دیدم اینطوری نمیتونم خرید کنم زنگ زدم ساعت8/5بابات اومد با این حال نتونستم خرید کنم یک چیز جالب هرکی میره اتاق پروف تو اولین نفر میری تو جالب اینه که نظرم هم میدی میگی قشنه قربون اینطوری حرف زدنت برم خلاصه چون نتونستیم خرید کنیم گذاشتیم برای فردا الان هم انقدر ورجه ورجه کردی منت گذاشتی ساعت11/5 خوابیدی از تمام شبها زودتر خوابهای خوب ببینی عزیز دلم دوووووووووووووستت دارم
15 آبان 1392

بدون عنوان

صدای پات رو دوست دارم وقتی حرف میزنی با اون صدای بچه گونه ات تمام صدای دنیا برام بی معنی میشه وقتی نگاهات رو عاشقونه به من میندازی تمام زیباییهای دنیا رو در نگاه پاک و معصوما نه هت میبینم  وقتی عاشقونه دستات رو تو دستام میزاری احساسم اینه که دنیا تو دستهای منه من خدا رو بخاطر افریدن تو سپاسگرارم
14 آبان 1392

بدون عنوان

این روزها خیلی شیرین زبون شدی حرفهای بزرگونه میزنی بعضی وقت ها حرفهای میزنی که نمیدونم از کجا یاد گرفتی هنوز پوشک رو رها نکردی تازه زنگ میزنی میگی بابا پوشک بخر با اسباب بازیهات که بازی نمیکنی فقط علاقه داری با وسایل خونه واشپز خونه بازی میکنی هر چی هم که برات میخریم علاقه ات تا زمانی هستش که خریدی تازه به اقا پایس هم خیلی علاقه داری وقتی پلیس رو مبینی کلی ذوق میکنی و شعر اقا پلیسه بیدار ررو میخونی بعدش به اب خیلی علاقه داری وبرای اینکه بری حموم واب بازی کنی میگی مامان پی پی کردم  وبعدش برای اینکه لج بابات رو در بیاری میگی آشد مامانم وهر وقت کار بد انجام دادی وحسابی منو عصبانی کردی میگی مامان آشدتم وبعدش منو بوس میکنی تازه میری روغ...
14 آبان 1392